به جای تدریس سبزی پاک می کند./بخش یکم/ هاله صفرزاده
اندیشه وهنر معلم
راه معلم: مابایدبرای رسیدن به دموکراسی ازکودکان آغازکنیم،تنهاراه رسیدن به دموکراسی آموزش وپرورش است.

 گفت و گو با معلمی که به جای معلمی سبزی پاک می‌کند
هاله صفرزاده
دیگر در کوچه پس کوچه‌های شهرک‌های اطراف تهران، اثری از مدارس خودگردان افغان ديده نمي‌شود. مدارسی که در زیرزمین‌ها با همت جوانان باسواد مهاجر افغان برای سوادآموزی کودکان هم‌وطنشان ایجاد شده بود. این مدارس بسته شدند چرا که افغان‌ها باید به کشورشان برمی‌گشتند. در کنار بستن مدارس خودگردان، همان سال‌ها شهرداری ترفندي هم به ان‌جی‌او‌هایي زد که به بچه‌های افغانی درس می‌دادند. گفته بودند بیایید لیست بچه‌های افغان را بدهید تا ما سرانه‌ای به شما بدهیم. بعد هم معلوم شد تمام کسانی که اسمشان را به شهرداري داده بودند به افغانستان برگردانده شدند.
مدارس بسته شدند اما مهاجران به افغانستان برنگشتند یا اگر هم به زور فرستاده شدند بار دیگر با تحمل هزینه‌های گزاف بازگشتند. چرا که در افغانستان ِجنگ‌زده هنوز امنیت وجود ندارد، هنوز کاری نیست که بتوان با آن گذران زندگی کرد. شرایط آنقدر بد است که دشواری‌های زندگی در ایران را به جان می‌خرند و باز می‌گردند و در این گیرودار ِ رفت و آمد و "کارت اقامت"و "مهاجر غیرقانونی" و "دیپورت" و "بازگشت" و ... این کودکان هستند که از تحصیل محروم می‌شوند. این کودکان هستند که به جای درس و تحصیل و بازی،
باید کار کنند. در خیابان‌ها در میان زباله‌ها دنبال جمع‌آوری ضایعات باشند یا به دستفروشی و فال فروشی و... بپردازند و به جرم فرزند ِ"مهاجر غیرقانونی" بودن باید از تحصیل محروم شوند.
یکی از معلمان سابق این مدارس را پیدا کردیم. با او به گفت و گو نشستیم.از تعطیلی مدرسه اش گفت. این تعطیلی آن چنان تاثیر بدی روی او داشت که نمی‌توانست به راحتی از آن صحبت کند. می‌گفت با من آن گونه رفتار کردند که دیگر تا زمانی که در ایران هستم فکر آموزش دادن را هم نمی‌کنم. وقتی مدرسه را بستند بهشان با خنده گفتم:
"حالا که تمام جوی‌ها در ایران کنده شد، لوله‌های گاز به تمام ایران رسید، دیگراحتیاجی به "افغانی" ندارید... پس بگذار بچه‌های مهاجر بی‌سواد بمانند تا نسل بعدتان هم کارگر بی‌سواد و ارزان "افغانی" داشته باشد.
از او پرسیدم به چه جرم و اتهامی مدرسه را بستند؟
گفتند:" کارتان غیرقانونی است. کسی که کارت ندارد نباید درس بخواند."
اما مگر درس دادن به بچه‌ها، باسواد کردن آنها، از توی خیابان‌ها جمعشان کردن جرم است؟ کار من غیرقانونی نبود. کدام قانون می‌گوید نباید بچه‌ای درس بخواند؟ بهشان گفتم:
"اگر به بچه‌ها درس یاد ندهم این بچه‌های کارِ بی‌سواد در جامعه ی شما چه خواهند شد؟ اینها که می‌روند از توی سطل زباله آشغال جمع می‌کنند و از نظر شما بی‌فرهنگ هستند، ذاتا که بی‌فرهنگ نیستند. شما نمی‌گذارید درس بخوانند و سواد یاد بگیرند. می‌دانید اینها چقدر باهوشند و چه استعدادی دارند؟ چقدر دوست دارند درس بخوانند. بیشتر اینها اینجا به دنیا آمده‌‌اند. اینها، ماها، ایرانی هستیم. هنوز یک قرن نشده که افغانستان از ایران جدا شده ... آیا این بد است که من آموزش بدهم تا این بچه‌ها راه صحیح زندگی را بیاموزند؟ این بچه‌ها در کنار بچه‌های شما بزرگ می‌شوند ..."
اما آنها خواستند که این بچه‌ها در همان سطح "افغانی" بمانند. بی‌سواد باشند. گفتند دیگر حق ندارید آموزش دهید. حتا کلاس قرانم را هم بستند. خیلی دوندگی کردم تا همان کلاس قرآن را هم داشته باشم. باید امتحان می‌دادم، می‌رفتم وزارت خارجه و خلاصه از هفت خان می‌گذشتم تا مجوز کلاس قران را می‌گرفتم. ولی پیگیری نکردم. چون گفتند:
" فقط حق آموزش قران را داری. نباید ببینیم بچه‌ای در کلاست مداد دستش باشد؟!"
نگفتند چرا نباید بچه‌ها در کلاس قران مداد دست بگیرند؟
چرا. منظورشان این بود که آموزش و درسی درکار نباشد. بچه‌ها نباید در کنار قران، سواد یاد بگیرد. می‌گفتند "به هیچ عنوان حق آموزش ندارید. بچه‌ها اگر قانونی هستند باید بروند مدارس دولتی و اگر غیرقانونی هستند باید برگردند افغانستان". گفتم. آخر به بچه‌ای که سواد ندارد من چه بیاموزم؟ عربی قران را یاد بگیرد ولی نفهمد، چه فایده‌ای دارد؟ مگر نمی‌گویید قران بزرگترین مرجع است. آیا نباید آن را فهمید؟"
چقدر با این سیاست توانستند مهاجران غیرقانونی را به افغانستان برگردانند ؟
صفر. فقط یک تعداد بچه‌ی بیسواد باقی ماندند.
از شرایط زندگی برایمان بگو
پدرم به دلیل جنگ‌ها ومسایلی که در افغانستان به سرمان آمده بود، بیماری اعصاب داشت و مادرم مجبور شد از سال70 شروع به کار کند. با سه چهار تا بچه مدرسه رو و تامین هزینه‌های زندگی سخت بود. این طوری بود که مادرم سبزی پاک کردن را شروع کرد.
عمویم سبزی می‌آورد و ما پاک می‌کردیم و عمویم می‌برد همین اطراف خانه‌مان می‌فروخت تا کم کم حال پدرم بهتر شد ولی از همان موقع تا حال سبزی پاک کردیم. مادرم آنقدر سبزی پاک کرده بود که کمرش خم شده بود تا وقتی که شرایط جور شد که از ایران برود. من ازش خواهش کردم که برود. گفتم تا کی می‌خواهی اینجوری کار کنی. اینقدر سبزی پاک کنی که بمیری و بعد پدر، خدای ناکرده بمیرد و...و همه‌مان زیر بار سبزی پاک کردن بمیریم. الان مادرم و خواهر رفته‌اند اروپا. شرایطشان خوب است. دیگر کار نمی‌کند. حقوقی بهش می‌دهند، بیمه شده و همه چیزش رایگان است. از همه نظر ساپورت می‌شود.
اما من هنوز توی زیرزمین می‌نشینم تنها، رادیو پیام گوش می‌کنم و سبزی پاک می‌کنم. خوب یک دختر مجرد افغان که نمی‌تواند از خانه خارج شود. اما وقتی مدرسه داشتم وضع فرق می‌کرد.
روزی چند بسته سبزی پاک می‌کنی؟
بستگی دارد. الان که وضع فروش خوب نیست روزی حدود هزار بسته‌ی کوچیک درست می‌کنم.
برای این هزار بسته چقدر درآمد داری؟
بیست تا بیست و پنج هزارتومان بعضی روزها سی هزار تومان. من، برادرم، زن برادرم، پدرم و برادر کوچیکم همه درگیر این کاریم.
یعنی 5 نفر آدم کار می‌کنید و فقط روزی سی هزار تومان درآمد دارید؟
بله. تازه برادرم می‌رود از سر باغ سبزی می‌آورد که این قدر درآمد داریم.
روزی چند ساعت کار می‌کنید؟
از 6 صبح تا 4 بعد از ظهر.
بعضی وقت‌ها هم از دیگران کمک می‌گیریم. خانم برادرم الان باردار است و نمی تواند مثل قبل کار کند.. در همسایگی‌مان خانمی بیوه هست که کمک می‌کند. برای هر بسته‌ی کوچک 20 تومان بهش می‌دهیم.
سبزی خاصیتش این است که درآمدت روزانه است. کار کردی پول داری، کار نکردی پول نداری. اما نمی‌صرفد. سبزی خراب می‌شود. ماندگاری ندارد. ضرر دارد. راه دیگری هم نداریم. پدرم اگر هم برود کارگری کند نمی‌تواند پولش را بگیرد. سال‌ها درافغانستان خودمان کارگر داشتیم حالا برایش سخت است که کارگری کند. چند سال قبل سبزی را تعطیل کردیم. رفت یک جایی کارگری کرد پولش را ندادند. دیگر نرفت. پدرم خیلی از لحاظ بدنی قوی بود از پارسال مریض شد فکر می‌کنم سکته کرده است. می‌گوید وقتی کفش از پایم بیرون می‌رود نمی‌فهمم. نتوانستیم او را پیش دکتر متخصص ببریم با این ویزیت‌های گران و دارو... حالا خیلی ضعیف شده است. الان هفتاد سالش است ولی هنوز ازش کار می‌کشیم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

جمعه 17 شهريور 1396برچسب:, :: 22:31 :: نويسنده : *** راه معلم ***

مابرای رسیدن به دموکراسی،بایدازکودکان آغازکنیم ////////////// ///////////////
درباره ی سایت

به سایت اندیشه وهنر معلم خوش آمدید.>>>>>>>>>>>> راه معلم : ماناچاریم دموکراسی راازکودکان آغازکنیم. / تنهاراه رسیدن به دموکراسی آموزش وپرورش است./ آموزش دموکراسی ازگفت وگو آغازمی شود./کودکان رابایدبه شنیدن حرف همدیگرعادت دهیم/ وجدان بیدار/ پذیرش منطق /تعادل عقل و احساس / پرهیزازمفت خوری / رعایت قانون جمع / برتری منافع جمعی بر منافع فردی / این تفکر که "هیچکس بدون اشتباه نیست."رابایدبه کودکان بیاموزیم. /// اصل ۳۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی : دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد. //// اصل ۲۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی : احزاب، جمعیت‏ها، انجمن‏های سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته‌شده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ‌کس را نمی‌توان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبورکرد.
تنهاراه رسیدن به دموکراسی آموزش وپرورش است ..........
">
تازه ها
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 19
بازدید هفته : 32
بازدید ماه : 218
بازدید کل : 5730
تعداد مطالب : 169
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1